اشارتی به نحو اجمال از زندگی ابوالفضل عربزاده
الحمدلله رب العالمین و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، سیما بقیه الله حجت بن الحسن العسکری روحی له الفداء.
اواخر سال 1378 شمسی در خدمت نمایندگان مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی; قم، آقایان حجج اسلام حاضری و یوسفی، جلسات متعدد داشتیم، و ساعتها در امور اجتماعی، تاریخی قبل و بعد از انقلاب اسلامی گفتگو مینمودیم و در نوار ضبط میشد.
اخیراً آن گفتگوها که صورت محاوره دارد، حضرت حجتالاسلام و المسلمین حاج آقا نخبه حفظه الله تعالی از نوار پیاده نموده، برای بازنگری و تصحیح و تبدیل مطالب گفتاری و سیاق بیان به قلم و نوشتاری و ماخذ بعضی مطالب بیان شده و رفع نواقص آوردهاند. با شناختی که از مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی; دارم، امید است برای روشن شدن بعضی از قضایای تاریک تاریخ معاصر و احیاناً معکوس جلوه دادن که واقعیت آنها را مشاهده کردهام و در این گفتگو آمده است به نشر آن اقدام فرمایند با تشکر از مسئولیت محترم مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی و همکاران محترمشان.
اولین سؤال آقایان در مورد تولد، کودکی و حضور در فعالیتهای اجتماعی، انقلابی بوده که چنین فرمودند؟
جلسه اول
س: در خدمت حضرت آقای ابوالفضل عربزاده هستیم. مسئول کتابخانه مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی;، در ابتدا از ایشان میخواهیم شمهای از خودشان و خانواده، تولد و کودکی و حضورشان در فعالیتهای قم بیان فرمایند.
بسم الله الرحمن الرحیم
بی نام تو آغاز سخن زیبا نیست
|
|
بی یاد تو دیده خرد بینا نیست
|
یک ذره نیابند ز ذرات جهان
|
|
کز صنع تو در وی اثری پیدا نیست
|
ج: اینجانب ابوالفضل عربزاده در خانواده مذهبی ساده و بیآلایش در سال 1313 شمسی در قم متولد شدم. در آن جوّ بیدینی و دیکتاتوری پهلوی. در میان اقوام که مردمی پایبند مذهب بودند نشو و نما کردم. در طفولیت با تشویق پدر و مادرم که رحمت خدا بر آنها باد الفبا را با قرائت عم جزء آغاز نمودم. دوران کودکی را در مکتب مرحوم میرزا محمود، معروف به (مدیر) رحمت الله تعالی علیه، قرآن، تجوید، گلستان سعدی و نصاب و... که آن زمان جزء به برنامههای مکتب خانهها بود آموختم.
در کلاسهای مدرسه (سنائی) واقع در خیابان حضرتی به مدیریت استاد معظم، فرزانه با جذبه، مدیر لایق و بزرگوار جناب آقای اوحدی حفظه الله تعالی که هماکنون سال 1388 شمسی است در قید حیات هستند و افتخار همجواری ایشان را در خیابان بیست متری گلستان قم دارم. در مدرسه سنایی که از مدارس نمونه شهر قم بود، مراحل تحصیل را گذراندم.
سپس شاگرد طلاسازی شدم. استاد من در طلاسازی و ... عارف وارسته مرحوم حاج غلامحسین کریمی زرگر معروف به (حاج مرشد;) بود. رفتار و گفتار ایشان برای من درس اخلاق بود. در حال شاگردی مغازه، بخشی از کتاب معراج السعاده مرحوم نراقی و بعضی رموز علوم غریبه را از ایشان آموختم. مرحوم حاج مرشد این اواخر از یاران و نزدیکان عارف دلباخته حضرت اباعبدالله الحسین7 مرحوم جعفر آقا مجتهدی بود.
توسط آیت الله سید علی غیوری حفظه الله مقلد آیت الله سید عبدالهادی شیرازی; شدم. برای امرار معاش به شغل طلاسازی مشغول بودم. در همان زمان اشتغال مقدمات و سطح و ادبیات عربی را در خدمت استادان فرهیخته حجج اسلام مرحوم حاج شیخ علی توکلی و حاج شیخ محمد رضا نظری تلمذ نمودم و گاهی از بیانات شیخ قاسم نحوی که با ما نسبتی داشت استفاده میکردم.
با شروع نهضت فدائیان اسلام، عضو کوچکی از فدائیان اسلام مرحوم شهید بزرگوار، سید مجتبی میرلوحی نواب صفوی; بودم.
در قبل و بعد از قیام 15 خرداد با حاج آقا روح الله; بودم و آمار دقیق شهدای 15 خرداد را به حجتالاسلام حاج سید محمد ورامینی دادم.
در قضیهی هجوم به مدرسه فیضیه و تخریب آن و شهادت و اخراج طلبهها از مدرسه مذکور، منزل شخصی خود را در اختیار هفده نفر از طلاب قرار دادم و خود و خانواده به منزل پدرم رفتم. بعضی از آن آقایان بعد از پیروزی انقلاب در پستهای حساس مملکت بودند و وکیل مجلس شدند. مانند آقایان حجج اسلام حسینی گرگانی و جمشیدی و ...
برای تقویت علمی و اعتقادی جوانان و تعلیم مناظره با منحرفین با همت آقای حاج فضل الله کریمی حفظه الله تعالی و دیگر دوستان و جوانان مذهبی قم کانون قائمیه را تشکیل دادیم. عمده نیازمندیهای کانون از قبیل کتاب، میز، بلندگو و... و دیگر تجهیزات توسط آقای سید ابراهیم حسینی که از متدین بازار قم هستند تأمین گردید. برای آگاهی از مسایل دینی، اجتماعی، اخلاقی و... از حجج اسلام آقای حاج شیخ احمد محمدی تهرانی و حاج شیخ حسن نوری همدانی استفاده میشد. ابتدا کانون سیار بود با مشکلاتی که پیش آمد محلی در کوچه ارک اجاره کردیم. با داستانی که دارد همه ما اجاره آن را یکصد تومان آیت الله گلپایگانی و یکصد تومان آیت الله شریعتمداری و پنجاه تومان آیت الله مرعشی نجفی پرداخت مینمودند.
با آقایان علی نوروزی و محمد فرهادی آخرین شاخه حزب ملل بودم و ارتباط ما با آقای محمد تقی شالچی بود.
در تشکیل جلسات مکتب ولی عصر4 و انجمنهای عسگریه، نقویه، تقویه و رضویه و... که هرگاه از طرف شهربانی و ساواک تعطیل میشد، بنام ائمه: دیگر تشکیل میگردید. حضور فعال داشتم. این روش را از مرحوم عابدزاده ساکن مشهد سرمشق گرفتیم.
یکی از خدمات اجتماعی انجام شده این که در خشکسالی قم با کمک مردمان خیر و اهالی محله در کوچه زهره (نزدیک گذرقلعه) جنب منزل مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ ابوالقاسم نظری منفرد; حفر چاه نیمه عمیق نمودیم. مرحوم آقای نظری خود واقف زمین برای چاه بود. آب چاه تا محل چهارمردان را سیرآب مینمود. موتور چاه حسبالامر آیتالله شریعتمداری; توسط حاج شیخ حسین صادقی تبریزی اهداء شد و لولههای چاه را مرحوم آقای عربنیا کمک نمودند. خداوند آن بزرگواران را رحمت کند. هزینه برق چاه را سازمان آب تقبل نمود و پس از چندی پرداخت نشد و برق را قطع کردند و چاه نیمه عمیق با آن همه زحمت و هزینه اکنون بلااستفاده است.
از دیگر امور اجتماعی عامالمنفعه، احداث راه وسیله نقلیه برای تشرف به مسجد مقدس جمکران بود، در سابق برای تشرف به مسجد، از راهی که امروز خیابان صفاشهر مینامند و تا مسجد حدود سه فرسخ، و راهی ناهموار بود میرفتیم. حدود سال 45 ـ 1344 ش این جانب به اتفاق مرحوم حاج میرزا محمد رضوانی (متصدی مسجد امام حسن عسگری) و آقای حاج رضا آهنگر که اکنون در سه راه غفاری مغازه دارد، هر یک از ما سه نفر مبلغ سیصد تومان از مرحوم حاج علی کوچکزاده (قنادی گذرخان) قرض کردیم و به ایشان سفته دادیم. با نهصد تومان و پشتوانه علمی، اقتصادی مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری اعلی الله مقامه و با کمک مردم خیر با نقشهای حساب شده از خیابان کارخانه ریسباف که اکنون بلوارامین است، از بیست متری گلستان، با پیچ و خمهایی راه را از حریم راهآهن به طرف مسجد احداث کردیم. مسافت از بیست متری گلستان تا مسجد حدود یک فرسخ و اندی میشد و جمله (فمن صلی هما فکانما صلی فی البیت العتیق) را در تابلوی بزرگی در اول بیست متری نصب نمودیم. بدین ترتیب مسافت سه فرسخ را به یک فرسخ تقلیل دادیم. شرح مفصل آن را به صورت یک مقاله نوشتهام. امید است مورد رضای خدای متعال قرار گرفته باشد.
خدمتگزار و عضو انجمن مبارزه با عقاید منحرف فرقه ضاله بهائیت و رفع فساد آنها بودم متذکر میگردد اصول عقایدی که در انجمن تدریس میشد همان کتابی است که آقای حاج شیخ محمد جعفر امامی شیرازی به عنوان (اصول عقاید را اینگونه تدریس کنیم) چاپ و منتشر کرده است. وی در مقدمه ص 6 ـ 7 مینویسد... (لذا با عدهای از دوستان غیر اهل علم ـ که آنها هم در این راه دلسوز و پرتلاش بودند ـ مشغول گردآوری جزوه با استفاده از کتابهای موجود شدیم روزهای طولانی صبحگاهان و قبل از شروع کارهای معمولی به این عمل اختصاص داده بودیم.) منظور ایشان از عده دوستان غیر اهل علم. آقایان حاج محمد علی متوسل، حاج حسین سلیمانی، حاج فضل الله کریمی و اینجانب است که صبحها قبل از طلوع آفتاب در کتابخانه دارالتبلیغ اسلامی به نوشتن این جزوه میپرداختیم و منظور از کتابهای موجود هم کتابهای کتابخانه مذکور است. در جلسات انجمن ابتدا اصول عقاید تدریس میشد و در خاتمه بحث اثبات امامت، به دفاع از مهدویت پرداخته با منطق و استدلال جواب شبهات فرقه ضاله بهائیت را میدادند.
(با مقدماتی که در خاطرات خود نوشتهام)، قبل از افتتاح کتابخانه دارالتبلیغ اسلامی، حسب الامر آیت الله شریعتمداری; به کتابخانه دارالتبلیغ دعوت شدم، در خرداد ماه 1348 ش کتابخانه با مدیریت آیت الله حاج آقا مهدی حائری تهرانی; و معاونت اینجانب افتتاح گردید.
در سال 1351 ش آیت الله حائری به تهران عزیمت نمود و به امامت مسجد ارک تهران منصوب شدند. از آن تاریخ تا سال 1361 ش مدیر و مسئولیت کتابخانه دارالتبلیغ اسلامی و بخشهای تابعه به عهدهی اینجانب واگذار گردید. استقبال از بخشهای عمومی، امانی، مخطوطات و نشریات کتابخانه بسیار چشمگیر بود و از نظر مراجعه و جمعیت (به قول بازدید کنندگان سیاح) چنین کتابخانه از نظر مراجعه در آن روزگار در خاورمیانه کمنظیر بود. پس از قضیه جمعه 26 فروردین 1361 و اشغال کتابخانه، به کتابفروشی مشغول شدم. پس از مدتی با دعوت حجتالاسلام حاج شیخ حسین حقانی نصف روز برای تنظیم و ردهبندی کتابهای کتابخانه به کتابخانه مدرسه حقانی رفتم و بعدازظهر به کتابخانه بنیاد فرهنگی امام مهدی4 آیت الله حائری تهرانی دعوت شدم و کتابفروشی را تعطیل کردم. در همان زمان به امر حضرت آیت الله حاج سید محمد صادق روحانی شبها به ردهبندی و فهرستنگاری کتابخانه مدرسه امام صادق7 واقع در گذر قلعه رفتم و آن کتابخانه را تکمیل نمودم. در فرصتهای مناسب و جمعهها به دعوت آیت الله حاج شیخ جعفر سبحانی به کتابخانه مؤسسه امام صادق7 میرفتم. آن کتابخانه را با روش خاصی تنظیم نمودم و برای محققین هر موضوع غرفهای معین نمودم و کتابهای هر موضوع را در غرفه مخصوص خود تنظیم کردم. توسط آیت الله مجتهدزاده به کتابخانه دارالعلم مدرسه آیت الله بهبهانی در اهواز رفتم و در بحبوحهی جنگ ایران و عراق کتابخانه مدرسه دارالعلم اهواز را ردهبندی و فهرست نمودم.
در سال 1366 به کتابخانه آیت الله العظمی گلپایگانی; دعوت شدم. جاذبهی معنوی و روحانی فقیه اهل بیت، مروج اسلام و تشیع، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی; انسانها را به خود جذب مینمود. من قلباً به آن مرحوم ارادت داشتم. معظمله از زمان تشکیل کانون قائمیه و انجمنهای اسلامی به بنده لطف داشتند. مشکلاتی که برای کانون و انجمنها پیش میآمد توسط مرحوم حاج آقا مهدی رحمت الله تعالی علیه حل و فصل میشد و همه ماهه اجاره کانون را مرحمت مینمودند. در زمانی که در خدمت کتابخانه مبارکه مدرسه (حقانی) بودم، روزی شرفیاب حضورشان شدم و صحبت از اموال و اثاثیه مجهول المالک مدرسه پیش آمد با اینکه مدرسه دارای مدیر و متولی محترم و متدین بود. مع ذالک شفاهاً اجازه حل و فصل اثاث و اموال مجهول المالک را به این جانب محوّل فرمودند و بعداً به صورت کتبی درآمد.
به هر حال کتابخانه جدید و نوساز را از پایه و اساس بنیان نمودم.
شایسته است اشاره مختصری به تشکیل این کتابخانه داشته باشم. هسته اصلی کتابهای کتابخانه آیت الله العظمی گلپایگانی در مدرسه معظمله که در خیابان صفائیه است نگهداری میشد. در زمانی که شهر قم بمباران میشد، چند کارگر و عمله بنا کتابهای خطی و چاپی را در کارتن و گونی ریختند و به مدینة العلم آیت الله خوئی; در جای امنی بردند و بعد از خاتمه جنگ کتابها به این کتابخانه منتقل شد. اگر چه ما با احتیاط کتابها را از کارتنها و گونیها بیرون آوردیم. اهل فن میدانند چه صدمهای به کتابهای خطی رسیده و چه تعداد نسخهها که در اثر بیاحتیاطی اوراق شده و جدا کردن نسخه خطی از چاپی آن هم به این شکل چه مشکلاتی دارد.
عشق و علاقه به کتاب است که از عهده این کار بر میآید. به هر حال با کمک دو سه نفر از همکاران مخطوطات را از مطبوعات جدا کردیم و کتابهای دورهای چاپی را از بین کتابها جدا نمودیم. مخازن و محل نگهداری کتابهای چاپی جای مناسبی نبود. بالاجبار قفسههای آهنی مستعمل را نصب نمودیم و محل نگهداری نسخ خطی که به هیچ وجه مناسب نیست و خطر نابودی مخطوطات را هم در پی دارد، چه آنجا پناهگاهی است که برای مرحوم آیت الله گلپایگانی در نظر گرفته بودند که ورود به آنجا از داخل مخزن کتابهای چاپی و گذشتن از زیر کوچه و معبر عمومی که لولههای آب و فاضلاب و گاز شهری میگذرد، محل نسخههای خطی است. که اگر لوله آب یا فاضلاب شهر نشت کند چیزی از نسخههای خطی باقی نمیماند. به ناچار مخطوطات را به آنجا منتقل کردیم. کتابهای چاپی را موضوعبندی نموده آمار هر موضوع و تعداد کل کتابها را با مقدمهای کتباً خدمت حضرت آیت الله گلپایگانی بردم و در حضور جمعی آن عریضه و آمار را خواندم. معظم له پس از تحسین و دعای خیر، فرمودند، حالا چه نیاز دارید، عرض شد کتابهای دورهای ناقص است اجازه فرمائید خریداری و کامل نمائیم. وجهی را مرحمت فرمودند و اظهار داشتند پس از اینکه وجه تمام شد به خود من مراجعه کنید. یکی دو مرتبه در رابطه با این موضوع شرفیاب حضورشان شدم و دیگر موفق نشدم. بگذریم که (این رشته سر دراز دارد) طرح کتابخانه دارالتبلیغ را در کتابخانه آیت الله گلپایگانی پیاده کردم، مکررات کتابها را جدا نموده بخش امانی کتاب به وجود آوردم که کتاب در خارج از کتابخانه مورد استفاده قرار گیرد. از کتابهای شروح و حواشی، بخشی به نام دروس حوزوی ایجاد کردم که در حال حاضر حدود 50% مراجعین بخش عمومی کتابخانه را قسمت دروس حوزوی تشکیل میدهد. روزنامهها را جدا نموده بعضی از آنها را صحافی و تجلید کرده بخشی را به آن اختصاص دادم. نشریات ادواری و کتابهای نفیس چاپی و چاپ سنگی همه را مشخص نمودم. کتابهای ممنوعه که اختصاص به محققین دارد با عطف قرمز مشخص نمودم. برای بخش عمومی کارت سفید و برای بخش امانی کارت سبز انتخاب شد. کتابهای بخش امانی و عمومی را (دبیزش) نموده و با کمک همکاران ردهبندی و فهرست نمودیم. فیشها را در برگهدان تا هفت حرف به حروف ابتثی تنظیم کردم. زمانی که کتابخانه مجهز به کامپیوتر گردید با استفاده از روش (طرحی نو در نظام کتابداری) با استفاده از طبقهبندی علوم پیشکامان و اندیشمندان نشر علوم اسلامی مانند ابونصر فارابی، ابن سینا، ابن خلدون، ابن ندیم و... تا این زمان و سازمانهای کتابداری و نظر بزرگان و کتابداران برجسته و... تألیف شده است. با کمک طراحان و برنامهنویسان طرح جدید را در رایانه برنامهنویسی نمودند و مورد استقبال مراجعین کتابخانه قرار گرفت و هماکنون مورد استفاده بعضی کتابخانههای استان قم میباشد.
در فرصتهای مناسب و شبها به نوشتن مقالات، تحقیق و تصحیح نسخ خطی و معرفی نفایس دستنویس و... و نشر آنها پرداختم.